بزرگترین دارایی برای تولید درآمد در قرن حاضر
فرصت بزرگ
امروز در حالی با شما صحبت میکنیم که کشورمان با بحران اقتصادی دست و پنجه نرم میکند. اقتصاد بهم ریخته، مشکلات اشتغال، بیکاری و ناامنی و ... را به همراه داشته است. مطمئنا قرار نیست درباره علل و چگونگی خراب شدن اوضاع صحبت کنیم، بلکه قرار است روشهای تبدیل خبرهای بد به خبرهای خیلی خوب را یاد بگیرید.
چیزی که مشخص است این است که درآمد شما ظرف یک شب در معرض خطر قرار نگرفته است، بلکه همیشه در معرض خطر بوده است. اکثر مردم روی لبه تیز پرتگاه بین قابلیت پرداخت بدهی و ورشکستگی قرار گرفتهاند و منتظر این هستند که حقوقشان را دریافت کنند تا صرف پرداخت هزینههای جاری کنند.
چیزی به عنوان شغل ثابت و امن وجود ندارد. تعداد افرادی که زیر خط فقر زندگی میکنند، به شدت رو به افزایش است. تعداد افرادی که بعد از 65 سالگی کار میکنند، بیشتر میشود. تعداد خانوادههای طبقه متوسط رو به کاهش است، تعداد موارد اعلام ورشکستگی رو به افزایش است.
وقتی که بچه بودیم، پدر و مادر فرمول موفقیت را به ما یاد دادند. آن هم این بود که "مدرسه برو، سخت درس بخون، نمرات خوب بگیر، تا بتونی یه شغل مطمئن با حقوق بالا بدست بیاری"، یعنی به امنیت شغلی، حقوق بازنشستگی و بیمه اعتقاد داشتند، که همه آنها مربوط به طرز فکر دوران انقلاب صنعتی بود.
اگر سالها برای بالا رفتن از نردبان ترقی شرکتها صرف کردید، میدانید چه منظرهای پیش چشم شماست؟ شما همیشه پشت کسی را میبینید که جلوی شما ایستاده است، آینده شما هم همان است.
آیا از اینکه فساد در بدنه شرکتها و ادارات وجود دارد، عصبانی هستید؟ آیا از دست کشورهای آمریکا و اتحادیه اروپا برای تحریمها ناراحت هستید؟ آیا از دولت به دلیل اینکه برای جلوگیری از این بحران تلاشی نکرده است، عصبانی هستید؟ آیا از خودتان برای فرصتهای از دست رفته، تصمیمات اشتباه و اینکه زودتر اختیار زندگیتان را بدست نگرفتهاید، عصبانی هستید؟
زندگی سخت است، اما چه باید کرد؟ سؤال اصلی این است، ناله و غر زدن آینده شما را تأمین نمیکند.
"جیم ران"، یکی از بزرگترین متفکران تأثیر گذار و فیلسوفان تجاری زمانه ما که به صدها نفر از مدیران عالی رتبه شرکتهای آمریکایی آموزش داده است و از شاگردان وی میتوان به "آنتونی رابینز" و "برایان تریسی" اشاره کرد، در کتاب "جادوی کار پاره وقت" اشاره میکند: "هنگامی که درک کردم سود بردن بهتر از مزد گرفتن است ثروتمند شدم."
اگر آیندهای ثابت و محکم میخواهید، باید تجارت خود را بسازید. در شرایط بد، کارآفرینان واقعی رشد میکنند. کارآفرینان به خرابی بازار اهمیت نمیدهند. آنها کالاهای بهتر و روند مؤثرتری بوجود میآورند. کسی که میگوید در حال حاضر فرصتی وجود ندارد، او بازنده است. وقتی که اوضاع اقتصادی معلوم نیست به چه سمتی میرود، افراد از خلاقیت خود استفاده میکنند، آنها از محدوده راحت خود خارج شده و برای رسیدن به هدف، ابتکار عمل را به دست میگیرند.
مردم بیش از هر وقت تشنه درآمد اضافی هستند و تمایل بیشتری به بررسی راههای دیگر نشان میدهند. 72 درصد بزرگسالان آمریکا ترجیح میدهند برای خود کار کنند، 67 درصد آنها دائما به فکر تغییر شغل خود هستند. امروز صرف اینکه درآمد داشته باشیم مهم نیست، بلکه نحوه تولید درآمد هم مهم است. مردم روز به روز بیشتر متوجه میشوند که باید اختیار زندگیشان را بر عهده بگیرند. آنها میخواهند با خانوادشان بیشتر وقت بگذرانند و از خانه کار کنند. در یک نظر سنجی 84 درصد شرکت کنندگان بر این عقیده بودند که اگر برای خود کار کنند، با علاقه بیشتری کار میکنند.
آقای "الوین تافلر" در کتاب "موج سوم"، به سه موج کشاورزی، صنعت و اطلاعات اشاره میکند و در هر کدام از این موجها به کیفیت زندگی، شغل، روابط، ثروت، قدرت و انتقال اطلاعات میپردازد و به عصر کشاورزی اشاره میکند که اکثر مردم برای خود کار میکردند، هرکسی در محل زندگی خود مایحتاجش را فراهم میکرد. روی زمینهای شاه کار میکردند اما استخدام شاه نبودند ولی وقتی عصر صنعتی رسید تقاضا برای کارمندان و کارگران برای تصدی شغلهای ایجاد شده بیشتر شد. آموزش و پرورش با هدف تربیت سرباز، کارگر و کارمند به وجود آمد.
استخدام شدن بد نیست، یکی از راههای تولید درآمد است که محدودیت زیادی ایجاد میکند. امروزه در عصر اطلاعات مردم بیشتر با این واقعیت آشنا میشوند که کارآفرینی و ایجاد تجارت شخصی تنها راهی است که میتواند آنها را به خواستههایشان برساند.
"محمد یونس" نویسنده کتاب "بانکدار فقیران" و برنده جایزه نوبل کارآفرین جهان سوم در سال 2006، چنین میگوید: همه مردم جهان کارآفرین هستند اما فرصتی برای درک آن به آنها داده نشده است.
وقتی که اوضاع سخت میشود، سخت کوشان موفق میشوند.
پس دو سؤال مطرح میشود:
سؤال اول: آیا حاضرید سخت کوش باشید؟ اگر حاضرید سخت کوش باشید پس،
سؤال دوم: چه باید کرد؟ امروز به این سؤال پاسخ خواهیم داد.
سالها از کار سخت شما برای بالا رفتن از نردبان ترقی گذشته است، شاید نزدیک به اولین پلههای نردبان هستید یا اینکه به بالای آن نزدیک شدهاید. اینکه کجای نردبان هستید مهم نیست، مسئله این است که قبل از بالا رفتن از نردبان باید بپرسید که این نردبان کجا نصب شده است. "استیون ریچارد کاوی" صاحب کتاب "هفت عادت مردمان مؤثر" میگوید: "مهم نیست چقدر سریع و تا جه ارتفاعی از نردبان بالا میروید، مهم این است که نردبان روی دیوار اشتباهی نباشد."
اشاره کردیم که تنها درآمد داشتن کافی نیست بلکه نحوه تولید درآمد هم مهم است.
شما درآمد خود را چگونه تولید میکنید؟
بیشتر مردم فکر میکنند که موقعیت مالی آنها براساس مقدار درآمد و یا کل ارزش ثروت آنها و یا هردوی اینهاست. شکی نیست که این عوامل مهم هستند اما مهمتر از آن کیفیت بدست آوردن آن است. "رابرت کیوساکی" نویسنده معروف کتاب "پدر پوادار و پدر بیپول" در کتاب "چهار راه پول سازی" به چهار ربع تولید پول نقد اشاره میکند.
ربع اول، ربع کارمندی است، کسانی که فرمول موفقیت پدر بی پول را دنبال کردهاند، یعنی همان "مدرسه برو، سخت درس بخون، شغل پیدا کن و..." این ربع در حقیقت همانی است که نظام آموزشی و فرهنگی ما به شما یاد میدهد.
ربع بعدی ربع خود اشتغالی یا شغل آزاد است. میل به آزادی بیشتر و خود مختاری افراد را به این ربع از کسب درآمد سوق میدهد. در این ربع رئیسی ندارید که سرش غر بزنید، برعکس همه به شما گیر میدهند، مشتری، خانواده، مقررات مالیاتی و ... در اصل شما صاحب تجارت نیستید، این تجارت شماست که شمارا تصاحب کرده است.
ربع سوم مربوط به ربع کارآفرینی یا صاحبان شرکت های بزرگ میباشد و اینها همانهایی هستند که از رکود اقتصادی مصون هستند.
ربع آخر ربع سرمایه گذاران هستند که همیشه در حال کسب سود از سرمایهشان میباشند.
نکته: تغییر شغل و یا پیدا کردن شغل دوم به معنی تغییر ربع نیست.
چهار ربع تولید پول تنها برای ساخت یک نوع تجارت نیست، بلکه چهار طرز فکر متفاوت است. تغییر از ربع کارمندی به ربع کارآفرینی یا صاحبان مشاغل بزرگ به سادگی تغییر آدرس منزل نیست. نه تنها کارتان بلکه خودتان نیز باید تغییر کنید، یعنی طرز فکرتان باید تغییر کند.
نکته: در هر ربع احتمال ثروتمند و فقیر بودن هست. در هر ربع احتمال ورشکستگی هست، هیچ ربعی موفقیت مالی را تضمین نمیکند.
برای تغییر طرز تفکرتان ابتدا باید بدانید ارزشهای مالی شما چیست؟
در همین راستا ارزشهایی که در هر ربع تولید نقدینگی وجود دارد را بررسی میکنیم.
در ربع کارمندی ارزش داشتن کاری ثابت و مطمئن با درآمدی بالا میباشد. در این ربع، فرقی نمیکند که شما معاون اجرایی آن شرکت باشید یا نظافتچی آن، همه به دنبال یک ارزش هستند و آن امنیت است. حال بگذریم که چطور افراد شغلی را امن میدانند که هر لحظه امکان از دست دادن آن را دارند.
در ربع دوم ارزش استقلال میباشد. افراد با غروری خاص صحبت از روش منحصر به فرد خود میکنند و با تکیه بر مهارتهای فردی اعتقاد دارند "اگر میخواهی کاری درست انجام شود باید خودت انجام دهی."
در ربع سوم ارزش تولید ثروت است. افرادی که مهارتهای رهبری دارند دنبال بهتربن افراد برای تیم خود هستند. مثل "هنری فورد" که افرادی باهوشتر از خود را دورش جمع کرد در حالی که تاجر مغرور ربع دومی اغلب باهوشتر از بقیه است. افراد در این ربع اگر دست از کار بکشند بازهم درآمد خواهند داشت. منظور از ثروت یعنی پاسخ به این سؤال: "چند روز اگر کار نکنی درآمدت به صفر میرسد؟"
ربع سرمایه گذاری: ارزش این افراد رسیدن به آزادی مالی است. در جهان امروز همه باید سرمایه گذار باشیم ولی نظام آموزشی به ما یاد نمیدهد. پزشکان اغلب بدترین سرمایه گذاران هستند. اگر در یک ربع بهترین بودید دلیل نمیشود در ربع دیگر بهترین باشید. شما برای موفقیت در یک ربع باید طرز فکر و ارزشهای همان ربع را داشته باشید.
طرز فکر یک کارآفرین
سؤالی که مطرح میشود این است: از کجا سرمایه گذار پیدا کنیم؟ وظیفه کارآفرین پیدا کردن مشتری برای فروش اجناس است. اگر بتوانید از مشتری برای فروش جنس پول بگیرید. حالا سرمایه گذار، سرمایه بیشتری به شما میدهد.
این پاسخی نیست که اکثر شما به دنبال آن باشید. اغلب به دنبال فرمول جادویی یا طرح تجاری هستند که آنها را به سرعت ثروتمند کند، منظورم این نیست که شما باید پول جمع کنید. براساس طرح تجاری ما برای تشکیل تجارت خود نیازی به جمع آوری سرمایه نیست، زیرا که قبلا سرمایه لازم جمع آوری شده است، اما شما باید تجارت خود را بسازید، یعنی از صندلی مسافران جدا شده و به جلوی اتوبوس بروید و فرمان زندگی خود را بدست بگیرید. یکی از زیباییهای تجارت قرن 21 این است که تمامی زمینههای تجاری از قبل برای شما آماده شده است. اما اشتباه نکنید اگر قرار است موفق شوید، این شما هستید که باید موفقیت را ایجاد کنید. آرزو، عزم، خواستن برای یادگیری سریع و فهم ربعی که در آن هستید، این همان طرز فکر یک کارآفرین است.
سه روش برای کارآفرینی
1. ایجاد یک شرکت: "بیل گیتس" شرکت "مایکروسافت" و "مایکل دل" شرکت کامپیوتر "دل" را ساخت. این قسمت بهترین مکان برای شروع ساختن ثروت واقعی است اما موانعی وجود دارد که جلوی اکثر مردم را گرفته است. بیشتر مردم پول نقد لازم برای آغاز تجارت خود را ندارند. از صفر شروع کردن برای ساختن یک تجارت، یکی از پرریسکترین کارهای ممکن است و امکان شکست تجارت ظرف 5 سال اول، 90 درصد است. وقتی تجارتتان را شروع میکنید معمولا اجاره، پول آب و برق و حقوق کارمندان باید توسط شما پرداخت شود، وگرنه باید تجارت را تعطیل کنید و تنها خودتان هستید که حقوق نمیگیرید و شاید تا 5 سال اول داستان به همین روال باشد.
2. گرفتن شعبه از شرکتهای زنجیرهای: شعبه شرکتهای زنجیرهای شدن قسمت عمده ریسک را از بین میبرد. حق امتیاز احتمال موفقیت شما را بالا میبرد اما باز هم مشکل باقی است، باید سرمایه اولیه داشت. باید ماهانه برای آموزش، تبلیغ و حمایتی که از مرکز دریافت میکنید مبلغی بپردازید، حتی اگر شعبه شما زیان ده باشد از نظر تئوری شعبه شرکت بزرگ شدن عالی است اما در عمل قمار است.
3. قدرت درآمد غیرفعال یا انفعالی: این همان چیزی است که آقای "رابرت کیوساکی" در کتابهایش به عنوان راهی برای کسب ثروت بیان میکند.
درآمد اکثر مردم مانند شیر آبی است که تا وقتی دستتان را جلوی سنسور آن نگه میدارید، آب میآید وگرنه آب قطع میشود. کار میکنند تا کمی پول بیاید، به محض اینکه کار نکنند پول قطع میشود، با این تعریف هرگز آزادی اقتصادی بدست نمیآید. حتی پزشکان و وکلای پر درآمد، تا زمانی که بیمار یا موکل داشته باشند درآمد دارند، اگر به مدت یک هفته هیچ بیمار یا موکلی به دانش آنها نیاز نداشته باشد آن هفته درآمد آنها قطع میشود.
او مینویسد اکثر مردم به درآمد غیر فعال نیاز دارند. دونالد ترامپ و و من ساختار بسیاری از تجارتها را بررسی کردیم و در کتاب "میخواهیم شما ثروتمند شوید" راههای درآمد غیر فعال را عنوان کردیم. با این روش اگر شما ثروتمند شوید، پول من یا دونالد یا دیگری کم نمیشود. جهانی که در آن زندگی میکنیم وفور و فراوانی دارد و انرژی، مواد، نبوغ، خلاقیت و هدفمندی به اندازه کافی برای اینکه تمامی افراد روی زمین ثروتمند شوند وجود دارد. این طرح بازاریابی شبکهای است.
کیوساکی میگوید متوجه شدم موفقیت شخصی رضایت بخش است، اما وقتی کمک کنید عده زیادی به موفقیت شخصی برسند رضایت شما هم بیشتر میشود. از من میپرسند چرا بازاریابی شبکهای را راهی برای تولید ثروت به مردم معرفی میکنید در حالی که خود شما از این راه ثروتمند نشدهاید؟ جواب، چون از این راه ثروتم را بدست نیاوردهام میتوانم تحلیل عینیتری از این تجارت داشته باشم، ولی اگر قرار بود از اول تجارتم را شروع کنم حتما با بازاریابی شبکهای شروع میکردم.
تعجبی نیست که بسیاری از مردم بازاریابی شبکهای را نمیشناسند، بسیاری از کسانی که با آن درگیر بودهاند هم دقیقا ارزش آنچه در دست دارند نمیدانند. سؤال اغلب افراد این است که اگر شروع کنم درآمد ماهانهام چقدر میشود؟ علت اینکه این سؤال را میپرسند این است که هنوز با طرز فکر ربع کارمندی نگاه میکنند، اما نکتهای که متوجه نمیشوند تفاوت درآمد خطی و درآمد انفعالی است. فرض کنید یک ساعت کار برای شما بیست هزار تومان درآمد ایجاد کند، دو ساعت کار چهل هزار تومان. درآمد شما به کار وابسته است و هیچ وقت نباید دست از کار بکشید، این یک تله است و راه فرار از آن بیشتر کار کردن نیست.
گفته شد که درآمد داشتن اصل نیست بلکه اصل داراییهایی است که تولید درآمد میکنند. در نظر اکثر مردم دارایی چیزهایی است که در واقع تعهد و بدهی برای شما به بار میآورند. خانه شما چقدر ارزش دارد؟ درآمد ماهانه شما از خانهتان چقدر است؟ هیچ. تازه هرماه پولی هم صرف تعمیرات و نگهداری آن میشود. وقتی تجارت بازاریابی شبکهای برپا میکنید دارایی واقعی ایجاد میکنید که تولید کننده در آمد است.
ارزش خانه من بالا رفته در حقیقت این افزایش ارزش سرمایه است نه گردش وجوه. هدف از خرید ملک داشتن دارایی است نه اینکه با فروش آن سود بدست بیاورید. اگر ملکی را 100 هزار دلار بخرید و 200 هزار دلار بفروشید، 100 هزار دلار افزایش سرمایه دارید ولی دارایی شما تغییری نکرده است. برای تولید درآمد باید دارایی داشته باشید. شما در اصل یک دارایی را از بین بردهاید، مثل اینکه گاوی را برای پول بفروشید. اما من ترجیح میدهم گاو را نگه دارم و شیر آن را بفروشم. بزرگترین مشکل استخدام هم همین است. شغل دارایی نیست، نمیتوانید آن را بفروشید، در اصل وقتی استخدام میشوید دارایی تولید میکنید اما مال شما نیست. اصل بازاریابی شبکهای فروش کالا و بدست آوردن درآمد نیست بلکه تولید دارایی است.
8 دارایی شما در بازاریابی شبکهای
1. تجربه تحصیلات تجاری برای زندگی واقعی
ما سه نوع تحصیلات داریم اولین تحصیلات را در مدرسه میآموزیم، خواندن و نوشتن و ریاضیات را یاد میگیریم. این تحصیلات اهمیت زیادی دارد. تحصیلات حرفهای شما در دانشگاه به شما راه پیدا کردن شغل و کسب درآمد را میدهد. افرادی که در دانشگاه اقتصاد یا مدیریت یاد میگیرند درواقع برای اینکه رئیس اجرایی تجارت پولدارها شوند آموزش میبینند. نوع سوم تحصیلات، تحصیلات تجاری در زندگی واقعی است مثل مهارتهای ارتباط برقرار کردن، طرز فکر موفقیت، طرز پوشش، غلبه بر ترس، داشتن اعتماد به نفس، غلبه بر ترس از رد شدن، مهارتهای انسانی و اجتماعی، مدیریت زمان، مسئولیت پذیری، هدفمند بودن و مهارتهای استفاده از پول در سرمایه گذاری. اشتباه افراد این است که اول میخواهند پول درآورند در صورتی که باید در ابتدا مهارت یاد بگیرند. بازاریابی شبکهای مدرسه تجارت زندگی واقعی برای افرادی است که میخواهند زندگی واقعی یک کارآفرین را یا بگیرند نه یک کارمند. آموزش در بازاریابی شبکهای تنها تئوری نیست بلکه بیشتر به صورت تجربی است.
2. تغییر ارزشهای اصلی خود.
این تغییرات نه تنها در عمل بلکه ماهیت شما را عوض میکند. دونالد ترامپ در زمان سقوط بازار ملک نزدیک بود همه ثروتش را از دست بدهد. او صحبت از بدهی 9 میلیارد دلاریاش میکرد و میگفت: از کنار یک گدا که رد میشدم متوجه میشدم که ثروتش 9 میلیارد دلار از من بیشتر است. اما طولی نکشید که او دوباره سرپا بود. علت ماهیتی بود که به دست آورده بود.
3. حلقهای از دوستانی که ارزشها و رؤیاهای مشترکی با شما دارند.
4. قدرت داشتن شبکه خود.
ثروتمندان شبکه ایجاد میکنند. دیگران به دنبال کار میگردنند. "بیل گیتس"، "جف بزوس" ثروتهای بزرگ جهان، توسط افرادی بدست آمده که نحوه ایجاد شبکه را پیدا کردهاند. در حقیقت قدرت در کالا نیست بلکه در شبکه است.
5. توانایی چند برابر شدن و رشد داشتن.
6. مهارتهای بینظیر رهبری.
پول در تجارتی که بهترین کالا یا خدمات را ارائه میدهد جاری نمیشود. پول در تجارتهایی که بهتری رهبران را دارند جاری میشود.
7. نظامی برای تولید ثروت واقعی.
ثروت با پول یکی نیست. چگونه یک نفر که برنده بلیط بخت آزمایی 3 میلیون دلاری شده است، ظرف 3 سال ورشکست میشود؟ دلیلش سرازیر شدن پول فراوان برای کسی است که معنای ثروت را نمیداند. ثروت توانایی ادامه زندگی از نظر مالی است. اگر امروز دست از کار بکشید تا چه وقت از نظر مالی میتوانید ادامه دهید؟ پاسخ مقدار ثروت شما است.
8. آرزوهای بزرگ و توانایی رسیدن به آن.
دیدگاه خود را بنویسید